یک کارداوطلبانه پیدا کرده ام یک روز عصر توی هفته توی یک کافه ی دنج محلی. عطر irrésistible را می زنم تا همان زنی باشم که پشت ماشین قهوه میان عطرهای قهوه و بوی مافین هایی که از آشپزخانه می آید او هم بوی شیرینی می دهد.
پیرزن ها و پیرمردهای صبوری به پستم می خورند . معمولا با آرامش صبر می کنند جمله ام تمام شود بعد اصلاحم می کنند . کلمات جدید یادم می دهند. اسمم را از روی اتیکت سینه ام می خوانند و حدس می زنند معنی ملکه بدهد . می پرسند ایتالیایی هستی ؟ و قبل از گفتنِ نه می گویم : چه جالب خیلی این را به من گفته اند ،
تا نه ِ بعدش زیاد اذیتشان نکند.
آدم های کافه برو، پر از شور زندگی اند.
یک جمعی هستند که بافتنی هایشان را می آورند و کنار هم می بافند برای نوه ها معمولا . مشغول آماده کردن کادوی نوئلند.
لوسی پیرزنی با مزه است ریزه میزه ، با موهای لَخت کوتاه و رنگ شده، عینکی فلزی که چشمان درشتش همیشه آن پشت در حال لبخند و درخشش است و دندان های مصنوعی ای که با صورتش عجین شده . اغلب کلاه و کاپشن صورتی به تن می کند و این هفته برای دخترش که پنجاه ساله می شد تولد گرفت.
یکی از مردان برای او با فلوت باس آهنگ تولدت مبارک نواخت. و همه ی آدم های توی کافه با هم برایش تولدت مبارک خواندیم .
دختران دانشجوی هنر کارهای طراحی شان را کنار میز ورودی سرداب روی میز ریخته بودند و مشغول کشیدن و رنگ کردن بودند .
از ساعت شش و نیم که کافه تعطیل می شود و مشغول تمیز کردن ماشین قهوه و بردن ظرف های کوکی و مافین به آشپزخانه ام ، گروهی زن و مرد، پیر و جوان ، با مدیریت مردی سالخورده که انگار استاد ادبیات است ، کافه ی نویسندگی دارند . ساعت نویسند ه ها که شروع می شود ما آهسته تر و بی سر صدا تر جمع و جور می کنیم و تمام .
سلامی با یک دنیا عشق
خانم سرن هیچ می دونستی شما هم بالقوه نویسنده ای؟ اونم یه نویسنده خوب که اگه چنانچه کتابی جاپ می کردی همردیف کتابهای زویا پیرزاد و امثال اون قرار می گرفت و شاید هم بالاتر !
سلام رها با یک دنیا ارادت
الان کلی کیف کردم
رو ابرام عزیز
چقدر خوب
چقدر جذاب توصیف کردی
کار جدید پر از خیر و برکت باشه برات
سلام نسیم
داو طلبانه اس
اما فکر می کنم خیر و برکت به ارمغان بیاره برام
تنیدگی در جهان جدید. خوشحالم که گوارا بوده برایت
ممنون سارا
والا قبل از تجسم عطر مافین و قهوه من از اون فضا هوشم رفت و از حال رفتم. دیگه بوی عطرت که بماند
کافه ی نویسنده هاش دقیقا جای توئه
چقدرجالب،چه خوب کردیدکه رفتید
مرسی
با خوندنش تمام بوی داغ و شیرین و صدای دستگاه ها و همهمه لذت بخش آدما اومد جلو چشمم, یکی از بی نظیرترین و پناه ترین جاها همیشه واسم کافه ها هستن, زنده پر جنب و جوش در عین حال آروم و امن
درسته کافه های محلی مخصوصا که پاتوق میشن خیلی فضای آشنا و گرمی دارن
چه اتفاق خوبی که توی جمع قرار گرفتی ،از اون جمعها که آدم هربار یک چیز تازه میبینه و با کلی آدم جدید صفا میکنه.
آره خیلی هم راحت می پذیرن بقیه رو
در واقع از سال گذشته اصرار داشتن که برم اونجا و باهام حرف بزنن اما غول ترس لعنتی نمی ذاشت
اینقدر بهم فضا دادن که احساس امنیت کنم