خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

اندوه بی بهانه!

چند شبه که با دلهره می خوابم! آیت الکرسی میخونم، بعد به قیافه خوابیده و معصوم پسرم خیره می مونم، آیت الکرسی رو از اول و دوباره می خونم و فوت میکنم بهش! آهم سرد میشه ، براش از خدا می خوام هیچ وقت بی مادر نشه! هیچ وقت دور از مامان و باباش نباشه! هیچ وقت فراموشم نشه که چقدر می خوامش! 

سر میذارم رو بالشی که پر از بوی رطوبت دلتنگیه! دلم پره از خودم، بدجور پر و بغضی ام! همیشه یه جای خوشی می لنگه، همیشه ناقصه قصه شادی! حالا اگه غم بود کاملتر از اون بساط ممکن نمی شد! 

آرام که شدم، چشمهایم که شد قد نخود و کرم دور چشمم حروم شد به خاطر گریه بی وقت، فخ فخ دماغم که قطع شد، دستمال رو می ذارم زیر بالش، شمع بی بو و بی خاصیت رو خاموش میکنم، پتوی رویه بنفش رو می کشم رو خودم یه نفس عمیق می کشم و میگم: « لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»!

تراژدی

این ویس( voice) سر شب مهربون،  دلم رو لرزوند، چشمام بغضی شد!

نمیدونم واسه خودم یا واسه برادروسطی یا برای توی مظلوم! صداب ترومپت نواختن برادر وسطی بود وسط هیاتشون به همراه یه عکس ازش که یه مهربون برام فرستاده بود!  پوتیتو وقتی دید گریه ام گرفته، گفت: میشه منم گوش کنم؟! وقتی شنید با تعجب پرسید: این چیه، چرا اینجوریه؟! بهش گفتم: این یه نت و موسیقی تراژیکه؛ در مورد یه تراژدی! و به نظر ناکارشناسانه ی من، سازهای بادی، بدجور بلدند غمگسار و حزن آلود باشند چون نفس و روح درشون دمیده میشه!

تراژدی! ...

تراژدی های زیادی از سر گذروندیم! قلب هامون بارها و بارها شکست و فراموش کردیم و ترمیم کردیم و ادامه دادیم! 

آه که چقدر آدمیزاد تنهاست! هر جای دنیا هم که باشی، چیزی برای دلتنگی هست، چیزی برای غصه خوردن، چیزی برای رویا بافی، چیزی برای یادآوری زخم ها و دردها!

باز صدای ترومپتت زخمها رو تازه کرد!

از قابلیت های من!

 از جمله قابلیت های من اینه که  وقتی چشمام دارن کور میشن از خواب، بشینم و به چهره در خواب غنوده پسرم نگاه کنم و خواب از چشمام بره!

دیگه اینکه، همینجوری موقع خاله بازی کردن هی قربون صدقه جمله بندی ها و کلمه های نیاز به مترجمش بشم و هی هی بادکشش کنم و اونم نچ نچ کنه!

از همه بدتر این که چند دقیقه بعد از دعوا و بگو و مگو، اون یه کاری کنه که سفت بغلش کنم و بگم: عاشقتم به وضعی ، دوستت دارم بد مدل، همه رقم!  و اینچنین تر بزنم به سیستم تربیتی و آموزشی!

ماه در رواق

میخواستم برات پیغام بگذارم که وقتی اومدم حتما و در اولین اولین فرصت بیا ببینمت! کلی حرف بود از سر دلتنگی و کلی هم از سر ...؟! باز هم دلتنگی!

بعد چون می دونم یادم میره این حرف ها رو اون موقع که دیدمت بهت بزنم، الان یکم، فهرست وار میگم! الان میگم چون وقتی میبینمت همه چی پاک میشه از ذهنم و دلم بس که خوشم کنارت!

دیشب یهو آدرس جدیدت رو تو پیوند یه عزیز دل پیدا کردم خیلی به من نزدیک بودی و من بی خبر! بعد خیلی خیلی دلم گرفت که چرا به من نگفته!؟ بعد با ادامه ی دلخوری هی خوندم و خوندم و شنیدم! بعد از چند ساعت دلخوری برآمده از قضاوت ‌عجولانه، یهو یادم اومد که ای بابا، اون که آدرس رو برای همه گذاشته بود؛ فقط بعد یه چند تا نوشتن اونجا رو هم نیمه تعطیل اعلام کرد یه جورایی! منم آدرس رو تو ی لینکام نذاشتم چون دلم نمی خواست اغیار بیابند در گرانم را!

بعد دلخوری ها رفت، خوشم از اینکه مثل کتابی عاشقانه قهوه مینوشم و میخوونمت! بعد لبخند میاد کنج لبم که چه خوبه که تو همیشه تو زندگیم باشی ! چه خوب تر که دوخته شی به زندگیم!

چند روز پیش داشتم برای عزیزی میگفتم که تو  رو خیلی کم میبینم، کمتر از ذره ای از اونقدری که میخوام ، اما هر وقت که انگار پرت شدم وسط یه صحرا تنهایی و گیجی و نابلدی؛ میرسی!

بازم حرف هست،باشه تا ببینمت!

بهانه های بسیار

دردهای حجم های دلتنگی رو هم میشه با جمله ی  ، «این نبودن ها و دوری ها برای استحکام رابطه مفیده»؛ ماست مالی کرد!

اما دلتنگی همیشه منتظر بهانه است تا بیشتر نمود خارجی پیدا کنه!