خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

اجازه نمیدم رنگانگی پاییزی هدر بره

بارون حالم رو خیلی خوب می کنه. خیلی. بارون و تصویر برگ های زرد درخت انار و میوه های قرمز روبروم.

تمام تلاشم رو برای شادی بکار گرفتم. به خاطر پسرکم که در نبود باباش دندون قروچه گرفته و تازه تازه داره بهتر میشه. به خاطر خودم که خیلی به شادی نیاز دارم.شادی های کوچک حتی.

یاد گرفته ام هوگه  کنم.زیاد به سرعت زندگی توجه نکنم. دوتا ماگ خوشگل هدیه گرفته ام. یکیش رو رفیق جانم داده، صورتیه و تصویر زنی از پشت روشه.

رفیق گفت: شبیه اون بُعد صوفی درونته که مورس عاشقش شد. بعد اینکه از هوگه حرف زدیم دادش بهم. دخترک رفیق جان برایم با شیشه مربا جا شمعی درست کرده؛ توش شمع روشن می کنم. عادت شمع روشن کردن رو داشتم بیشترش کردم. البته وارمر مقرون به صرفه تره و در نهایت میشه جا شمعی رو شست برای بعدی.کتاب می خونم بیشتر و سعی می کنم هی با خودم تکرار کنم که هیچ چیز این جهان پایدار نیست نه شادیش نه غمش. الان هم داریم به پایان غم نزدیک میشم.