بعد از هزار سال کتلت درست می کنم . ظهر که با جان از بیرون بر می گشتیم گفت از گاری سبزی فروش سبزی بخریم . تربچه و گشنیز هم حتما توش باشه . عصر گفتم این سبزی ها فقط کتلت می خوان که بچسبه به جونِ جان
کتلت درست کردن همیشه می بَرَدَم به هپروت . میرم اونجاها که دوست دارم. برای خودم سکوت می کنم یا بینش زمزمه می کنم . اما کتلت درست کردن رو چندان دوست ندارم برعکس مامانِ مورس که برای هر مهمان عصرانه یک آشی می پزد یا یک تابه مسی بزرگ می گذارد و می نشیند به کتلت سرخ کردن،
منتظر یک تماس و نامه ی خیلی مهمیم. هر روز مادر و پسری چشم انتظاریم. انتظاری پر از امید اما کش دار. چه خوب که تابستان نیست.