خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

تتوی خوزستان و گیلان

هر روز صبح که چشم باز می کنم از ته قلب و با تمام وجود می گم خدایا شکر که امروز رو هم دیدیم، مراقب هممون باش. 

از صبح گریه می کنم ، برای خوزستان. برای تاریخ و سرنوشتی که دست از سرمان بر نمی دارد. قهوه می خورم بلکه آرام شوم گریه می کنم ، چای داغ می نوشم و تمام بدنم دوباره گر می گیرد و باز می زنم زیر گریه، گل گاو زبان و سنبل طیب می خورم آرام بگیرد کله ام اما باز اشک راه خودش را می گیرد و می ریزد ،  جان همان ابتدای کار سریع با جعبه دستمال کاغذی از راه می رسد، با هم کتاب رنگ آمیزی رنگ می کنیم اما گلو درد گرفته ام با این همه بغض. کی دریا می شویم و جاری شویم، کی سونامی می شویم ؟


تا بی کار می شم شروع می کنم تو دیوار چرخیدن، خونه های مورد اجاره ، بیشترشون به بودجه نمی خورن اما باز دوست دارم عکس ها رو باز کنم و بچرخم تو اتاق های خالی و تصور اینکه میشد الان چه شکلی شون کرد.