خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

بد نیست اما اسمش رو خوب هم نمیشه گذاشت

چقدر طولانی نبودم، یک عالمه حرف دارم که اینجا بگم و بنویسم که حتی حوصله اش نیست. 
پسرجانم خیلی بزرگ شده، هم قد کشیده ، هم روح و روانش خیلی تغییر کرده. خودمم نمی دونم چه جوری اینقدر و یک دفعه بزرگ شد. 
تو یه غروب که با هم راه می رفتیم و حرف می زدیم من گفتم خدایا  چیکار می کنی؟ ما دیگه داریم خسته میشیم ها. پسر گفت: مامان فکر کنم خدا مرده.
خدا، کوشی پس؟ ما هنوز نفس می کشیم تو کجایی؟


نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس چهارشنبه 20 آذر 1398 ساعت 10:45 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم
ای جانم ماشالا به گل پسرت خدا نکنه دلش بگیره ایشالا که روزهای شاد برسه برای هممون مراقب خودتون باشید

سلام نرگس عزیز
مرسی الهی آمین

مارال جمعه 15 آذر 1398 ساعت 01:23 http://Maralvazendegish.Blogsky.com

این روزها همه چقدر خسته ایم
ماشالا به قد و بالاش

بله خیلی خسته و بی نا

مهرین چهارشنبه 13 آذر 1398 ساعت 13:13

سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم دیدم دوباره نوشتی راستش مدت طولانی همسرم نبود و من و بچه ها تنها بودیم واقعا سخت بود و خیلی به یادت بودم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشین و روزهای خیلی خیلی خوب در انتظارتون باشه

سلام مهرین
روزهای خوب برسید لطفا دیگه

مگی دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت 01:48

قربونش دلش برم، که گرفته...

خدا نکنه مهربون دختر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.