خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

چراغ های رابطه خاموشند

انگار هر حرفی که بخوام بزنم چرته!

روزهایی که گذشت سرد و ساکت گذشت! روزهای پیش رو هم ملال آور و مماخی است! مماخی از این رو که مادر و پسر از دیروز عصر آی بد سرما خورده ایم!

راستش وقتی کتاب کافه پیانو اومد و زودی خوندمش یه جوری حالم بد شد از ادبیاتش! برام سوال شده بود که چیش مستحق جایزه بوده؟ ادبیات بی ادبش تو بعضی جاها!؟ یا سبک وبلاگر گونه اش که به نظرم کمی شبیه "عقاید یک دلقک" می اومد؟! مثلا معتقد بودم که کتاب باید ادبیاتش جوری باشه که بشه برای کسی خوندش! اما بخش هایی از اون رو حداقل نمی شد! ولی حالا بعد از این سال هایی که گذشت یاد اون قرص های " به تخمم" توی کتاب افتادم! نمی دونم قرصشو کسی توی آب انگار حل کرده داده بهم خوردم و نفهمیدم، یا خر درونم بیدار شده و هی داره مث اون قرص عمل می کنه!

الان دارم از بوی شاخه مریم توی گلدان خوش میشم و پیش خودم می گم: چرا هر دوهفته یه بار مریم نخرم تا خونه بوی مریم بگیره؟!

قبلا از سر خوشی کیک و شیرینی می پختم، این روزها از سر آزمون و خطا و کشف! نتیجه هم بد نمی شه اغلب! آخه تو آزمون و خطا هم ملاحظه کار و کمی بزدلانه قدم برمی دارم!

از این زنی که در من رو به حلول است دل خوشی ندارم چندان!

نظرات 3 + ارسال نظر
مارال شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 08:13

همه ما زن ها در نهایت از خودمون راضی نیستیم.کاملا می فهمم چی می گی

هممون؟!

مهرنوش جمعه 29 بهمن 1395 ساعت 13:46 http://khurshidejavedan.blogsky.com

من کتاب کافه پیانو رو خیلی دوس داشتم

واقعا؟!
سلیقه اس خوب من عقاید یک دلقک رو اما خیلی دوست داشتم

سارا یکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت 13:19

تو جمع من به به شخمم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.