دارم کارها رو مرتب می کنم! فکر کنم باید اولویت بندی بشن!
تا هفته پیش فکر می کردم کفش لازم ندارم چون یه جینگولی سفید با گل و بته جقه ریز آبی خریده بودم. اما بعد از پیاده روی طولانی باهاش دیدم انگشت های شصتم اذیت میشه. این یعنی هی وای من کفش هم لازم دارم!
پس شد یه کفش یا کتونی راحت، یه سوغاتی چشم نواز، مقادیری برنج از مزرعه پدربزرگ مادری که وقتی دمش می کنی عطر بهشت می پیچه تو فضای خونه، رنگ مو و ... حالا هی داره پشت هم یادم میاد.
حالا کنار همه ی اینا دارم خونه تکونی قبل از سفر رو هم انجام میدم! روبالشی های مهمان ها شسته شدند، پتوهای مهمان ها و رو تشکی ها شسته شدند، و فقط فعلا همین!
من خییییلی کار دارم خیلی و هیچ کاری هم نمی کنم این روزا عملا:(
به به برنججج از مزرعه ی پدری
خوب حتما دلیل برای هیچ کاری نکردنت داری! اصلا آدم همینجوری میشه وقتی خیلی کار داره! ا
البته مزرعه پدری مادر!
با وبلاگتون خیلی حال کردم بقول خودمونیا دمتون گرم
امیدوارم به سایت ماهم سری بزنی کلبه ی خراب ما رو مزین کنین
98651