به روز دفاع دارم نزدیک میشم و دل پیچه هام تقریبا دارن یه سره میشن!
یه بار دیگه که این همه قلبم یخ شد، روز مسابقه بود. همه تیم می اومدن و از من و مریم می خواستن دستشونو بگیریم. دستهام اون روز گرم بود گرم گرم چون داشتم تو تب سرماخوردگی می سوختم، اما بقیه فکر می کردن من چقدر قوی هستم!
سرن بانو کجایی؟ چی شد دفاعیه ت؟
شد چهار شنبه 21 بهمن.
تو قوی هستی ، اینو من از نوشته هات فهمیدم ، از مسئولیت پذیری ت ، از عواطف و احساساتت . تو قوی هستی چون با خواسته های نفس ت با رویاهات برای تحقق یک رؤیای خانوادگیِ ارزشمند تَر جنگیدی .
تو رو نمی دونم چقدر به خودت إیمان داری ! ولی من بر این باورم تو قوی هستی ، قوی و ریشه دار .
ماشالله و لا حول و لا قوه الا بالله
ممنون از همین لطف مریم.
ممنونم مهربون!
سلام عزیزم اینم میگذره خودت رو اذیت نکن عزیزم تو باید سالم باشی تا مراقب بچه ات باشی پس به خاطر پایان نامه خودت رو اذیت نکن اینم میگذره
سلام سرسبزی دشت!
هرچی دارم به اون روز نزدیک تر میشم انگار داره استرسم کمتر میشه
تو قوی تر از این حرفها هستی. مطمئن هستم با خبرهای خیلی خوش از دفاع برمی گردی. منم از صمیم قلب برایت دعا می کنم. ♥
موفق میشی مامان سرن
ممنون آدینه جان!
دودورودودو بانو
دودورودودو بانو!
تو می تونی! به پیش... قوی و محکم. با ایمان به خدا و اعتماد به کارت.
می دونم که تمام اونچه که از عهده ام برمیاد رو انجام دادما. اما من روحیه استرسیم یکم زیادی بالاست!
گاهی حتی موجب خنده برادرزاده ها میشه این استرسی بودنم.
روز قبلش حتما میگم برام دفاع کنی په پو جان
دفاع که ترس نداره دخترم. بسیار راحته.
ممنون از روحیه دادنتون