خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

کشسان گونه

با انبوهی از گمشدگی های درون مواجهم!

می روم توی اکانت های تلگرام و دلم می خواهد با خیلی ها حرف بزنم، همه ی آنها که دلخورم از دستشان و یا سرد شده بینمان! گوشی را بردارم، کلید رکورد وُیس را فشار دهم و بگویم: هی فلانی دلم خیلی تنگت شده، با تمام قد بازی ها و زورگویی ها و نامهربانی ها، و البته مهربانی های گاه به ندرتت؛ دلتنگت شده ام! اگردیگر آن آدم گذشته نیستی بیا با هم حرف بزنیم چون من هم دیگر آن آدم گذشته نیستم!

یا برای دیگر بگویم: فلانیچه ام، دلم برای حرف های تسلی بخشت تنگ شده، اگر شد بیا یک شب خانه ام بمان تا شب ها کم تر بترسم از تمام افکار فرا مخوف و فرامهیبی که در کله ام می چرخد!

یا دیگرتری را بگویم: رفیق جان، بیا که حوصله ام از دست رفت! نگذارید به تنهایی خوکرده بمانم!

 

سعی می کنم در عین بیکاری و بیهودگی کتاب خوب هم بخوانم تا مثلا از بار عذاب وجدان این بیهوده بودگی هر روزه ام کم کنم!

شده ام مثل پرنده ای که هم در آرزوی آزادی و پرواز از شاخه ای به  شاخه ی دیگر است از طرف دیگر هم دلش نمی آید قفس تنگ را رها کند!

یکی دستم را بگیرد و هلم دهدو راهم ببرد لطفا!

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.