خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

همه چیز به سرعت عادی میشه!

توی خونه، پشت سیستم مهربونم، این گوشه دنج نشستم و دوباره اینجام!

پسرم علاقمند به کارتون شده جدیدا، از وقتی که برگشتیم هر روز صبح می گه بریم حیاط، یا می گه بریم کوچه! و بعد وقتی می بینه هیچکدوم امکانپذیر نیست چون حیاط نداریم و هوای کوچه هم آلوده اس می گه پس کارتون ببینیم، بعد دقایق طولانی به نقاشی کشیدن می کذره، بعدم به حرف زدن با فِرِدی و تدی و خرسی و کی و کی  می گذره!

از روزی که برگشتم با این گوشه احساس غریبگی می کردم اما الان دیدم هیچی تو این ساعت از پنج شنبه مث اینجا نمی تونه باشه. فقط یه لیوان چایی یا قهوه کمه که اونم حسش نیست!

پسرم می خواست بیاد بغلم اما وسط کارتون یهو آهنگ هپی شروع شد و به وجد اومد و شروع کرد به رقصیدن و بپر بپر با صدای بلند!

نمی دونم برای شام چی درست کنم، بی حوصله ام و هیچی که دلم بخواد به کله ام نمیاد. حس های زنانگیم رو به افولند و انگار قصد ندارن یه تکونی به خودشون بدن. اون هفته پر از مهمون بودم و خسته بودم، الان بی مهمونم و خسته ام.الان دلم بیشتر از هر چیزی یه هوای تمیز و بارونی می خواد، یه بادی که تمام پوست صورت رو بسوزونه از شدت سوز! فک و فامیل می گن حالا که دیگه همسر رو عادت دادی به دوری پاشو بچه رو بردار بیا اینجا هوای تمیزتنفس کن، با اینکه پیشنهاد وسوسه برانگیزیه اما حتی دلم نمی خواد بهش فکر کنم!

تو هفته گذشته کلی خرت و پرت از گوشه کنارو کمدها ریختم بیرون! خونه رو سبک کردم از کارتن های کوچیک و بزرگ اضافی! موقع دور ریختن وسایل و لباس اصلا دست و دلم نمی لرزه.الان نمی دونم چیکار کنم! البته یه سری کار هست که باید پیگیری کنم که اونا رو هم باید منتظر تمیز شدن هوا بمونم، چون مجبورم پسرم رو هم ببرم با خودم!

همه جا شمع روشن کردم، هر کدوم به یاد یکی اموات! دلم علاوه بر هیچی نخواستن کلی هم تنگه!



یار ای یگانه ترین یار ؛

وای خونه، خونه، خونه!

وای بغل برادرها، وقتی صبر میکنن اول سیر یار رو درآغوش بکشی بعد سفت و مردونه بغلت میکنن!

وای از بوی خوشی که فقط تن تو داره!

وای از دل که هیچ کجا بند نمی شه!


اندوه بی بهانه!

چند شبه که با دلهره می خوابم! آیت الکرسی میخونم، بعد به قیافه خوابیده و معصوم پسرم خیره می مونم، آیت الکرسی رو از اول و دوباره می خونم و فوت میکنم بهش! آهم سرد میشه ، براش از خدا می خوام هیچ وقت بی مادر نشه! هیچ وقت دور از مامان و باباش نباشه! هیچ وقت فراموشم نشه که چقدر می خوامش! 

سر میذارم رو بالشی که پر از بوی رطوبت دلتنگیه! دلم پره از خودم، بدجور پر و بغضی ام! همیشه یه جای خوشی می لنگه، همیشه ناقصه قصه شادی! حالا اگه غم بود کاملتر از اون بساط ممکن نمی شد! 

آرام که شدم، چشمهایم که شد قد نخود و کرم دور چشمم حروم شد به خاطر گریه بی وقت، فخ فخ دماغم که قطع شد، دستمال رو می ذارم زیر بالش، شمع بی بو و بی خاصیت رو خاموش میکنم، پتوی رویه بنفش رو می کشم رو خودم یه نفس عمیق می کشم و میگم: « لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»!

تراژدی

این ویس( voice) سر شب مهربون،  دلم رو لرزوند، چشمام بغضی شد!

نمیدونم واسه خودم یا واسه برادروسطی یا برای توی مظلوم! صداب ترومپت نواختن برادر وسطی بود وسط هیاتشون به همراه یه عکس ازش که یه مهربون برام فرستاده بود!  پوتیتو وقتی دید گریه ام گرفته، گفت: میشه منم گوش کنم؟! وقتی شنید با تعجب پرسید: این چیه، چرا اینجوریه؟! بهش گفتم: این یه نت و موسیقی تراژیکه؛ در مورد یه تراژدی! و به نظر ناکارشناسانه ی من، سازهای بادی، بدجور بلدند غمگسار و حزن آلود باشند چون نفس و روح درشون دمیده میشه!

تراژدی! ...

تراژدی های زیادی از سر گذروندیم! قلب هامون بارها و بارها شکست و فراموش کردیم و ترمیم کردیم و ادامه دادیم! 

آه که چقدر آدمیزاد تنهاست! هر جای دنیا هم که باشی، چیزی برای دلتنگی هست، چیزی برای غصه خوردن، چیزی برای رویا بافی، چیزی برای یادآوری زخم ها و دردها!

باز صدای ترومپتت زخمها رو تازه کرد!

از قابلیت های من!

 از جمله قابلیت های من اینه که  وقتی چشمام دارن کور میشن از خواب، بشینم و به چهره در خواب غنوده پسرم نگاه کنم و خواب از چشمام بره!

دیگه اینکه، همینجوری موقع خاله بازی کردن هی قربون صدقه جمله بندی ها و کلمه های نیاز به مترجمش بشم و هی هی بادکشش کنم و اونم نچ نچ کنه!

از همه بدتر این که چند دقیقه بعد از دعوا و بگو و مگو، اون یه کاری کنه که سفت بغلش کنم و بگم: عاشقتم به وضعی ، دوستت دارم بد مدل، همه رقم!  و اینچنین تر بزنم به سیستم تربیتی و آموزشی!