خونه پیدا میشه اما با شرایط ما نیست.
هست ها هنوز در سایه اس و خودش رو نشون نداده، یه جایی منتظر مائه. خانه ی عزیزی که شاید اینقدر درت نباشیم ، آهای کجای این سرزمینی؟
ممکنه خیلی کوتاه مدت باشه سکونتمون درش. اما یه بایده و تا پایان تابستون عملی باید بشه. بیشتر دلم می خواست که لازم نمی بود این جابجایی چون برای باز کردن شیر لباسشویی و لوسترها برادرکوچیکه رو به زحمت می ندازم. اما حالا که این باید وجود داره می گردم و می گردم.
البته فعلا که پیک بالا گرفته به جز چندتا کار فکر کنم بی ثمر ، کاری نکردم. البته تصورات و رویاپردازی احمقانه برای داشتن کلبه ای گرم رو هم باید ضمیمه ی این جستجوها بکنم چون خیلی انرژی بره.
همه اش سخته، اما بخشی از زندگیه و نمیشه زندگی رو انجام نداد.