این روزها خانوم خانه ام.
یک سال و نیم است که دوباره ورزش را شروع کرده ام . تقریبا سه یا چهار روز در هفته بعد از رساندن جان به مدرسه . در این مدت تلاش می کنم بشقاب غذایی تا جایی که حالش باشد سالم باشد . البته که بعضی وقت ها خودمان را لایق خوردن ناسالم ها می دانیم .
ولی همین شده مجالی برای ساخت غذاهای ساده با ارائه ی مطلوب.
جان و مورس هم راضی اند .
هر باز که منِ سرزنش گرَم می خواهد از بیهودهی روزهایم بگوید منِ حالا می گوید تمامش کند چون من را لایق این لش کردن های اخیر می داند.
منتظر چیزی نیستم .
این سکون را خوب می بینم و از ایده آل گرایی ام فاصله گرفته ام
فعلا می گذرد
همین هم نوعی است.