الان درست همین الان کله ام شده پر از حرف ، جمله ها به رگبار بستنم.
دیشب با فکرهای خوب خوابیدم، بابابزرگم دم صبح اومده بود به خوابم و داشت با چندتا از رفیقاش تو کوچه شون حرف می زد انگار ، داشتیم حیاط بزرگه ی خونه بابابزرگم رو می شستیم ، انگار قرار به جشن بود، رفتم تا پیچ وسط کوچه بابابزرگم گفت : دختر دوتا چایی برای من و دوستام میاری؟ اینقدر تو همون خواب از بودنش خوشحال بودم که محکم گفتم چشم بابابزرگ، از خواب که بیدار شدم خوشحال بودم که دیده بودمش بعد مدت ها به خواب.
اما بگو مگوهای ذهنیم شب ها خیلی آزار دهنده شدن.
بعصی وقت ها اینقدر حس تنهایی می کنم که هر کی زنگ می زنه دیگه ول نمی کنم هی حرف می زنم . به خودم میام می بینم هی پریدم وسط حرف اون بنده خدایی که تماس گرفته و تقریبا متکلم وحده شدم .
تمام توپ ها پرت شدن تو زمین من تا بعد نتونم چیزی بگم .
سر سام شدم از این همه فکر بدون نتیجه .
تمام حس ها احاطه ام کردن . همزمان . یاس و امید، خشم و استیصال، اندوه و شادی ، فریب خوردگی و مقاومت . شاید دارم دیوونه میشم.
هر روز چهار پنج بار به طور مسخره ای سایت واکسیناسیون رو چک می کنم و مراحل ثبت نام رو انجام می دم و می دونم الان دوباره میگه هنوز سنت نمی خوره. بعد دور و برم متولدین هفتاد و شش هم حتی واکسن زدن .
من واقعا این مفهوم در لحظه زندگی کردن رو درک نمی کنم . به نظرم این جمله برای ما کاربردی نداره. اما به این جای دنیا که رسیده ام فهمیده ام که می تونی پول هم داشته باشی اما مشکل سرجاش باشه.
نیاز به کمک دارم .
فردا حتما روز بهتری ست.
سلام الان دیگه بدون نوبت میزنندنمیخادوتوثبت نام کنی بروبه یه مرکزبزن
سلام
از پست متن خیلی گذشته و من هم چندین روزه که واکسن رو زدم یعنی به محض باز شدن گروه سنی ام رفتم زدم
مرسی
سرن سلام



همه متن یک طرف ، جان کلام در عنوان است و همین عنوان کفایت می کند که به قول عزیزی اگر تو خدایی و خدایی علیم و دانا هستی که هستی و یقین دارم که هستی پس ..
نیازی نیست در گوشت زمزمه کنم و با دلبری بگویم : در خانه اگر کس است همین یک حرف بس است
بزرگوار من خیلی تنهام
سلام مخمور جان .
مخمور چرا برای من شبیه دست کشیدن روی پارچه ی مخمل هستی؟ نرم و نول.
چقدر خوب می فهمی تو
کرونا نگذاشت برام بستنی بخری بیای و حرف بزنیم . اما این اومدنت همین جا هم حال خوش کنه
همه تنهاییم بزرگوار ...
عزیزم ای کاش می تونستم در دنیای واقعی کنارت باشم خیلی وقتها بهت فکر می کنم و به صفحه ات سر می زنم به امید گرفتن خبری، سرن مهربون سعی کن بیشتر با اطرافیانت وقت بگذرونی و صحبت کنی ، تنهایی هم به خودت آسیب می زنه هم به پسر گلت
از خدا میخوام زودتر زودتر به آرزوهات برسی و هر چه سریعتر کنار همسر و پسرت در آرامش کامل زندگی کنی دست خدا همراه همیشگیت باشه
مرسی الهام مرسی به خاطر همینی که برام از خدا خواستی
این ماییم و درد ناشی از تحمل ابهام...این همه ابهام در زمان و مکان و کیفیت اتفاق های آینده دردآور
سلام ببین الان خیلی به سال تولد کار ندارن نمی دونم متولد چه سالی هستی ولی بری واستی صف می زنن
سلام مرجان
بعد از اینکه به محدوده سنی رسیدم رفتم زدم. خدا رو شکر
سلام عزیزم
خوابی که دیدی ایشالا خیر باشه
والا اینجور که میگن همه جا واکسن اومده ولی از بی نظمیشونه که هنوز نمیتوانن به همه تزریق کنند امیدوارم که همهبتوانن بزن ودیگه هیچ مشکلی نباشه مراقب خودت وپسر نازنینت باش
سلام نرگس جان
واکسن زدم بالاخره و خدا رو شکر
سلام سرن بانوی عزیزم ۳سالی هست خواننده خاموشت هستم از نوشته هات تو این مدت کلی لذت بردم انگار ۳ ساله که یکی از بهترین دوستامی
در مورد اتفاقهای اخیر و این کرونای لعنتی و کمبود واکسن هرگلایه ای کنی حق داری منم متولد ۶۱ هستم و منتظرم تا نوبتم بشه امیدوارم هرچه زودتر شر این مریضی از سر مردم دنیا کنده بشه
بهرحال خواستم باب صحبت رو باهات باز کرده باشم و بهت بگم دوستت دارم و همیشه منتظر متن های قشنگت هستم
سلام افق مرسی ازت که نوشتی
خیلی خیلی حس خوبی رو بهم منتقل کردی
خوشحال شدم که من رو دوست می دونی واقعا و از صمیم قلب می گم .
از این که روشن شدی ممنون و ازا ینکه اینقدر اعتماد کردی بهم بیشتر تر ممنون
فردا حتما روز بهتری ست
کاش آدم حق انتخاب داشت توی خوابهاش. کاش میتونست هر وقت میخواد خواب کسانی رو که دلش براشون تنگ شده ببینه.
آره واقعا کاش میشد هر وقت چیزی رو می خواستی بدونی و حرفی رو دوست داشتی بشنوی می اومدن و بهت می گفتن