امروز "جان" خیلی الکی از رو دنده چپ پاشده بود و هی بهانه گیری می کرد ساعت دو دیگه تحملم تموم شد و گفتم بدو برو تو حیاط راه برو. هر چقدرم مقاومت کرد که بشینه و به غر زدن ادامه بده زیر بار نرفتم. سویشرتش رو پوشید و کلاهش رو کشید سرش و رفت تو آفتاب بهاری راه بره تا بهانه های الکی پاک بشه از وجودش. رفتم یکم تخمه آفتابگردون گلپری ریختم تو جیباش تا قدم زدن با دمپایی های قرمزش کار خسته کننده ای نباشه. خونه نشینی بهم یاد داده "جان" دیگه شیش سالش شده و وقتی عصبی مزاج میشه که دلیل اصلیشم به خاطر تو خونه حبس شدنه، بهترین راه اینه که انرژیِ ساکنش رو تبدیل به انرژی جنبشی کنم. حتی در حد نیم ساعت. این فاصله نیم ساعته حال هر دومون رو خوب می کنه و دوباره مهربون میشیم بهم.
اینقدر از هفته قبل تا همین هفته کارتون "onward" رو دیده که دیالوگ ها رو تقریبا حفظه.
پای سیب توی فر بوش بلند شده. بوی خونه بگیره یکم اینجا. هی کتاب ها رو میارم یکم تمرین کنم، اما اصلا حوصله نمی کنم. خیلی دوست دارم با انگیزه و رغبت بشینم و یکم تمرین کنم اما نمیشه. کلی هم فیلم انگیزشی دیدم اما در من انگیزشی ایجاد نشد که نشد.
یه زندگی مینمالِ ژورنالی می خوام، در نقطه ای ازدنیا که دل بخواهم باشد. من و مورس و جان باشیم. زندگی هم همین طور آرام پیش برود.
امروز روز معجزه است. من منتظر معجزه هستی نشسته و امیدوارم
امیدوارم زودتر پول صورت بگیره
مرسی، منم
انشالله که بشه اونچه دلت میخواد
آمین آ مین
سلام سرن جان
خوبی؟
عزیزم واقعا روزهای سختیه برای بچه ها و سخت تر برای ما مامانها دعا کنیم زودتر تمام بشه این وضعیت
سلام مرسی مهرین خوبیم
منم امیدوارم
سلام عزیزم
ایشالا که دوباره روزهای قشنگ تر هم میاد وبا دل خوش میرید جاهای دل به خواهتون چقدر این روزها سخت میگذره برای بچه ها ،به به چه کردی حتما عالی شده طعم ومزه اش نوش جونتون
سلام نرگس
آمین به زودی تموم بشه الهی، مزه اش هم خوب بود
سلام.

آمین به اون زندگی مینیمال ژورنالی.
راستی سال نو مبارک
سلام الهام
مرسی آمین خوبی بود