خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

اردیبهشت مبارک

خیلی طول کشیده اومدنم به اینجا، هر روز بهجملاتی فکر می کردم که چه راحت می شه اینجا گفت و هیچ جای دیگه نه!

سال جدید شلوغ شروع شد. امسال جور دیگه ای بود.

قرار بود لحظه ی تحویل سال کنار مامان باشیم، اما بابا با گفتن این جمله که؛ منم آرزومه بچه هام لحظه ی تحویل سال کنارم باشند! ما رو اونجا موندگار کرد! روابطم با بابا رو به بهبوده! یخ های رابطه یکم آب شدند!

 

بعد از این همه مدت حرف نزدن اینجا حرفم نمیاد! نه اینکه حرف نداشته باشم یا غریبی کنم با اینجاها، نه؛ فقط حرفم نمیاد!

 

پسرک یکم زود کوره در میره و داد می زنه و این شده یه موضوع آزار دهنده برای من! قبل از مهمونی کلی باهاش حرف می زنم که رسیدیم سلام کن، مهربون باش! اونم می گه باشه اما نمی بوسما!