انگار هر حرفی که بخوام بزنم چرته!
روزهایی که گذشت سرد و ساکت گذشت! روزهای پیش رو هم ملال آور و مماخی است! مماخی از این رو که مادر و پسر از دیروز عصر آی بد سرما خورده ایم!
راستش وقتی کتاب کافه پیانو اومد و زودی خوندمش یه جوری حالم بد شد از ادبیاتش! برام سوال شده بود که چیش مستحق جایزه بوده؟ ادبیات بی ادبش تو بعضی جاها!؟ یا سبک وبلاگر گونه اش که به نظرم کمی شبیه "عقاید یک دلقک" می اومد؟! مثلا معتقد بودم که کتاب باید ادبیاتش جوری باشه که بشه برای کسی خوندش! اما بخش هایی از اون رو حداقل نمی شد! ولی حالا بعد از این سال هایی که گذشت یاد اون قرص های " به تخمم" توی کتاب افتادم! نمی دونم قرصشو کسی توی آب انگار حل کرده داده بهم خوردم و نفهمیدم، یا خر درونم بیدار شده و هی داره مث اون قرص عمل می کنه!
الان دارم از بوی شاخه مریم توی گلدان خوش میشم و پیش خودم می گم: چرا هر دوهفته یه بار مریم نخرم تا خونه بوی مریم بگیره؟!
قبلا از سر خوشی کیک و شیرینی می پختم، این روزها از سر آزمون و خطا و کشف! نتیجه هم بد نمی شه اغلب! آخه تو آزمون و خطا هم ملاحظه کار و کمی بزدلانه قدم برمی دارم!
از این زنی که در من رو به حلول است دل خوشی ندارم چندان!
همه ما زن ها در نهایت از خودمون راضی نیستیم.کاملا می فهمم چی می گی
هممون؟!
من کتاب کافه پیانو رو خیلی دوس داشتم
سلیقه اس خوب
تو جمع من به به شخمم.