آهنگ کولی شاهرخ را دوست دارم و دوباره و پس از سال ها دوباره دارم به آن گوش می کنم. همان موقع هم از همین تیکه بالا بیشتر از بقیه اش خوشم اومد.
این آهنگ مرا می برد به دور دست ها!
مرا می برد به 15 سالگی. می روم به کلاس اول دبیرستان!
یک بعد از ظهر پاییزی را می بینم. فولکس واگنی که به سمت بهشت زهرا می رود! چقدر درخت کهنسال در راه است. چقدر چنار! بوی چنار و قدمت گرفته!
صدای خنده های ریز ریز کودکان توی ماشین! آفتاب کم جانی که تا آن روز انگار بارها این صحنه را دیده!
این آهنگ زنگ ساعت 8 شب را دارد. مثل آن ساعت نواخته می شود!
رفتم گوش کردم تا یادم بیاد ، آه.... غمگینم کرد . منو یاد مادرم انداخت ، اون موقع ها من یه کاست داشتم که شاهرخ می خوند و یکی از ترانه هاش رو مادرم دوست نداشت و اونجا که می رسید اذیتش میکردم ، خدا رحمتش کنه ، مادر مهربونمو :(
یاد تابستون و آفتاب داغ رو پشت بوم
یاد نوجوانی و تلف کردن وقت های غنیمت و عزیز !!!
مرسی از این همه توجه مریم عزیزم!
خدا همه مامانای از دست رفته رو رحمت کنه!
پس ما یه خاطره مشترکِ از دست رفته ها داریم با این آهنگ!
و آهنگ کولی همایون شجریان. اینم امتحان کنید!
ممنونم از پیشنهادتون.حتما!
این تصویری که گفتید چی بود؟
سلام
پس منو یادتون مونده