خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

من هم یکی مثل همه!

غمگینم! بی هیچ اغراقی خیلی خیلی غمگینم! خیلی خیلی غمگین به ظاهر خودم را معمولی نشان می دهم! آه از این تظاهر های پیوسته! غمگینم؛  آنقدر که معده درد دارم چند روزیست! آنقدر که دندان عقلم چند روز است درد ریز یک روندی دارد! آنقدر که شب ها حالت تهوع دارم و نمی دانم کجای درونم خراب شده! آن بُعد از شادمانگی روحم خاموش شده! حتی خواب که یکی از شیرین ترین لذت های دنیا بود برایم، کم شده، شب ها دیر میخوابم و صبح زود چشم باز می کنم بی این که انگار اصلا خوابیده باشم!  آن تکه ازتبار دهاتی درونم بهش بر خورده! حتی آن بخش نفهم درونم نیز بهش برخورده! حتی آن بخش!

درد دارم و می روم قاب عکس پسرک را رنگ سفید می زنم، درد دارم و درد دارم و آزمایشی میوه خشک می کنم! درد دارم و عود روشن می کنم و غروب ها شمع! همۀ این ها الکی است! دردم را می دانم و نمی دانم! چاره اش را می دانم و نمی دانم! دچار هزار می دانم و نمی دانم شده ام!

لازم است با یکی حرف بزنم! حرف بزنم و نزنم!

لازم است خوب شوم! اما انگار این دردها دارد مزه می کند به جان عادتمند به دردم! خوب می شوم کم کم! منتظرم خوب شوم! خوب و بی درد و بی احساس بیهودگی و بی همه چی!

 

نظرات 7 + ارسال نظر
nisa چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت 12:21 http://nisa.blogsky.com

نگراتنم رفیق یه خبری از خودت بده.

قربانت مهربان،به روی چشم

بیضا سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 13:58

آه آه سرن عزیزم وای ازین دردها و رنجها که دردهای معده و عود میدهد، زیر چشمها را گود میندازد، ولی در آخر باز هم هر روز با دردها و رنج های تازه و تازه تر عادت میکنیم و هه چیز رو قبول میکنیم و باز هم ادامه میدهیم.
عزیزکم الهی هیچ وقتی در دلت غم نباشه. میبوسمت

بیضای عزیزم!
خوبی؟
ممنون از آرزوی مهربانانه ات

امیر نقدی لنگرودی سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 12:41 http://noghte-az-sarkhat.blogfa.com

شبیه پیچ و خم های" هراز "و "جاده ی چالوس "

دلم آشفته ی پائیز ِ جنگل‌های موهایت

امیر نقدی لنگرودی

ظهر پاییزیتون بهاری و رویایی
دعوتید به غزلخوانی از
نقطه از سر خط

جناب لنگرودی،خیلی شعر زیبایی بود!
سپاس

مارال سه‌شنبه 25 مهر 1396 ساعت 13:45

سرن جان درست مثل خیلی ها که همین جور زندگی می کنیم دقبقا درک می کنم

بله مثل خیلی ها! این هم از عادی های زندگی است!

مخمور دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت 08:54

سلام
می توانی مرا دعوت کنی به خانه ات و برایم چای دم کنی آن چای هایی که گولو یک بار گفت همیشه تازه دم و آماده است، من میام می نشینم روبرویت تو حرف بزن حرف بزن حرف بزن و من می شنوم و بعد هم می بوسمت و برای دعای خیر می کنم و برمی گردم خانه
و می دانم که حالت خوب و خوش می شود ( الان مدیرم اینجا بود غش غش می خند ید و می گفت من اگر بفهمم این اعتماد به نفس را از کجا می آوری ؟ بخش اعظم مسائلم حل می شود ) ...

مخمور جان نازنین! بوسه ات از همین جا هم نشست روی گونه ام و گرم شدم!
حرف های گرم و دلنشین همیشه ات حال آدم رو از هرجای دنیا خوش میکند!
اگر نزدیک بودیم حتما حتما زحمت آمدن می دادمت! زحمت آمدن و بستنی های خوشمزه تان!

نرگس یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 16:01 http://azargan.blogsky.com

سلام عزیزم به قول فیلم شهرزاد خوب میشه این دردها صبر داشته باش تا یک به یک درست بشه خودت رو اذیت نکن شاید به خاطر تغییر فصله

بله تغییر فصل هم می تونه باشه!

nisa یکشنبه 23 مهر 1396 ساعت 15:11 http://nisa.blogsky.com

نگرانت شدم عزیزم. از من کاری ساخته هست؟ بدون تعارف میگم.

فدای مهربانی پیوسته ات نیسا!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.