خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

زندگی من زیاد هیجان و اتفاق خاصی درش نمی افته، درست مثل فیلم هایی که دوست دارم، اون فیلم های آروم و بی سر و صدا که حتی بزرگ ترین و تلخ ترین اتفاق ناگوار درش به آرومی پیش میره و هاج و واج تهش باقی میگذاردت!

یه مامانم که صبح ها پسرش میاد کنار تختش، با عروسک و پتوش و میگه: مامان پاشو وقت خواب نیست!  از اون زن ها که قرارهای دوستانه عصرگاهی دارند آن هم بی بچه، نمی تونم باشم! یا زنی که یهو عصر پنج شنبه یا حتی ظهر شنبه ای حوصله خونه رو نداشته باشه و اصلا حوصله شام پختن و هرچی، دست بچشو بگیره بره خونه ی مامانش؛ اینم نیستم! هیچکدوم نیستم چون امکانش نیست نه اینکه نخوام!و از اینگونه زن ها بودن حتی آرزومه!

پریروز که مادر و پسر مریض و بی حال بودیم فقط خونه ی مامان لازم بود تا بهمون برسه! به من بگه تو برو بخواب و به پسرم بگه بیا خودم باهات بازی کنم و با هم سوپ بپزیم!

یا وقتی که دارم با خودم و لیوان و قوری و بشقاب حرف میزنم یهو می بینم که چه تنها! چه زن تنهایی! بعد که همین طور حرف می زنم می بینم شرایط ناراضی کننده ای هم ندارم. با تمام سکوت دور وبرم راضی ام! بالاخره هرکسی نوعی از زندگی را در دوره ای تجربه می کند! برای من هم اینطوری!

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
گلابتون بانو سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 17:52 http://golabatoonbanoo.blogsky.com

سلام. چه توصیف جالبی و چه قدر شبیه به اوضاع من!

سلام

مارال شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 08:17 http://maralvazendegi.blogfa.com

از مامان اینا دوری؟
شاید یکم تفریحات مادر پسری ترتیب بدی بد نباشه.البته من زیاد در جریان زندگیت نیستم.می دونی گاهی همین کلیشه ها و روزمرگی ها خیلی قشنگ می شه چون آدم به نعمت سلامتی فکر می کنه.برات بهترین ها رو می خوام دوست خوبم

من مامان اینا ندارم مارال جانم! بیست و چند ساله که ندارم!
اما تفریحات مادر پسری داریم به وفور! با هم کافه می ریم، پارک میریم، اغلب تمام روز بازی می کنیم، خاله بازی ماشین بازی، این روزها هم نقاشی و رنگ آمیزی ساعت های متمادی!

مارال شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 08:15 http://maralvazendegi.blogfa.com

عزیزم امیدوارم تا الان هر دو بهتر شده باشید.

بله خدا رو شکر، پسری که خوب شده، منم تک سرفه هام هنوز هستن! اما خوبیم! خوبِ خوب!

لاله دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 20:02

بمیرم برات

خدا نکنه، تو عزیزی

سارا یکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت 13:22

تنهایی در فرهنگ کلمات یک معنی داره. اما به تعداد آدمای دنیا به شکلی تعبیر و تشریح میشه.

بله درسته! مثل خیلی از کلمات دیگه!

نرگس شنبه 23 بهمن 1395 ساعت 12:08 http://azargan.blogsky.com

سلام گلم بلابدورباشه ایشالا که درکنار پسر وهمسرعزیزت خوش باشی اگر از دستم کاری برمیاد بگو عزیزم

سلام نرگس
سرماخوردگی بود که با انواع دم نوش و سوپ و فرنی داره حل میشه

سپیده شنبه 23 بهمن 1395 ساعت 11:50

سرن جان، با اینکه ندیدمت اما احساس میکنم میشناسمت، معمولا کامنت نمیذارم، میخواستم بگم همه حس تنهایی رو دارن تو هر وضعیتی، اگر چه مطمئنم خودت بهتر میدونی :)

بله اغلب این حس رو داریم و بی دلیل هم نیست!
من خیلی از مسائل دوروبرم درحال کنار اومدنم! شاید از سن و سال باشه اما بد نیست!

عسل شنبه 23 بهمن 1395 ساعت 08:44 http://injamadresenist.blogsky.com/

بالاخره هرکسی نوعی از زندگی را در دوره ای تجربه می کند!
واقعیت همینه گاهی می شه عوضش کرد گاهی هم نیاز به تغییرش نیست...

بله! فعلا اگر عوض شدنی هم باشه نمی خوام عوضش کنم، شرایط آرومیه با حداقل دغدغۀ ممکن ذهنی و روانی!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.