خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

دیگر خوب نخواهی شد!

قبل از خواب یه شعر گذاشتم تو گروه خانوادگی برای صبح فک و فامیل که از خواب پاشدن ببینن! معمولاً اولین نفری که می خونه داییه!  چند دقیقه نگذشته بود که برادرزاده بزرگه دو تا شعر دیگه پایینش گذاشت؛ یکیش پر بود از حس زنانگی، روح شاعرانه ای که تازه تازه سبز شده و شعله ور! گفتم قشنگه! گفت اینا رو دختر کوچیکه می گه ها!

دختر دومی برادر بزرگه شعر می گه؟! اونم اینقدر بدیع و وزین؟! خوابم پرید! پرتابم کرد به چندین سال تلخ نوجوونی!

بزرگ شدنش ناراحتم می کنه، یادم می ندازه که دقیقا اولین بار به سن الانش بودم که عاشق شده بودم، به سن اون بودم که درد های بزرگی رو تجربه کردم، زخم های عمیق و کاری!

یه جور سرخوشی بی قیدانه داره که دوستش دارم، کاش این ها که من دیدم رو نبینه! این حجم درد غیر قابل هضم که بالا آوردنی هم نیست!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدیه پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 23:45

سلام. من الان پست مربوط به متخصص گوش رو خوندم. حتما برن پیش دکتر بغدادی. اگه شرایط رو داشته باشه جراحی میشه برا کاشا حلزون و شنوایی بر میگرده

سلام مهدیه عزیز
ممنون از توجهت!

مهرنوش پنج‌شنبه 16 دی 1395 ساعت 23:29

امان از این پرتاب شدن ها

امان! دیگه ول نمی کنن که!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.