خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است
خاکستر و بانو

خاکستر و بانو

نام وبلاگ برگرفته ازنام یکی از اشعارشمس لنگرودیِ عزیز است

حرف های نگفته

شخم زدن گذشته گاهی هیچ کمکی نمی کنه، اما گاهی هم چرا! مثلا وقتی متن یه گفتگوی بی معنی رو تو گذشته دوباره می خونی، وقتی که همه چی سرد و از دهن افتاده شده، اون موقعست که می فهمی چرا اون موقع چنین برخوردی کردی! گاهی هیچی نگفتم و بعدها می بینم که مثلا می تونستم چیها بگم اما نگفتم! البته نگفتنشون بهتر از بد گفتنشون بوده! من تاوان سنگینی رو چندین سال پیش به خاطر یه جواب از سر استیصال و بی موقع، پرداخته بودم؛ ضربه ای که تا تمام زندگی اثر مخرب خودشو به جا گذاشت! این که من اصلا اون موقع نمی خواستم اینو بگم، شرایط اون طوری بود  و من ترسیده بودم همه چی رو بگم و اصلا جاش نبود اون موقع همه چی رو بگم! این بود که به گفتن یه "نه" اکتفا کردم تا به سر فرصت توضیحات  رو پیرو اون " نه" رو ارائه کنم، توضیحاتی که هیچ وقت فرصت گفتنش بهم داده نشد! اینه که وقتی نمی دونم چی باید بگم برای رفتاری که فکر می کنم درسته اون موقع، و نمی تونم توضیحی بابتش بدم، ترجیحم اینه که با یه "نه" کار خراب کن تر، اوضاع رو بدتر نکنم! بعدها هم بهم ثابت شده که کار خوبی کردم که چیزی نگفتم! مثلا با نگفتن هیچی و سکوت، از دو نفر و حریمشون حمایت کردم، حالا میخواد یکیشون ناراحت شه، ایراد نداره، مسئله اون حمایته است که باید می شد و شد،باقیش و این که چی به روز من اومد مهم نیست، تموم میشه!

نکته بعدی هم اینه که می بینم شروع کردم به بخشیدن آدم ها؛ آدم های بی معرفت زندگیم، آدم های پر توقع، آدم های نامرد، آدم های زودباور و احمق، آدم های نادان و نوک دماغ بین، آدم های نادانسته قضاوت کن،آدمهای خوب کم عقل، آدم های مرموز و همینطور تا انتها!موفقیت آمیزم بوده تلاشم، دیگه بغضی و عصبی و غمگین و باقی حالت های مختلف هیجانی نمی شم از به یادآوری حرف های احمقانه ای که شنیدم!

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 18:42

سرن جان بخشیدی یعنی چی یعنی بازم باهاشون ارتباط داری یا اینکه رهاشون کردی وقابشون کردی تو دیوار خاطراتت ،برای من قابل هضم نیست. نمیدونم چکارشون کنم تکلیف دل ادم با اونا چی میشه

بخشیدم یعنی بخشیدمشون که تمام لحظه هایی که با هم بودیم رو ندیده گرفتن و رفتن! قبلا از یادآوری یه سری آدم -حتی از یادآوریشون- حالم بد می شد، حتی دوست نداشتم اسم طرف رو به زبون بیارم، اما الان دیگه اینجوری نیستم، حتی خاطره مشترک بامزه ای اگه داشتیم رو می تونم راحت تعریف کنم و به یاد بیارم!
اونی که دانسته یا نا دانسته اذیت کرده، توهین کرده، قضاوت کرده، دائم در حال چنین کاراییه تو زندگیش!× پس انتظاری نمی شه ازش داشت!
تازه دلت وقتی خالی باشه از این آدم ها، راحت تری!

کتی سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 16:19

آفرین به شما وهمچنین نیسا ی عزیزم که این حس خوب راتجربه کردید.من هنوز به درجه اجتهاد دراین زمینه نرسیدم که بتونم آدمهایی که چه آگاهانه وچه غیر آگاهانه بهم ضربه زدن راببخشم. ..چون بخششی که آنها می خوان از سرگیری ارتباط ولی من دیگه آدم گذشته نیستم.شاید دردلم بهشون تخفیف دربخشش بدم ولی اینکه خودشان بدانند نه، ،،،هنوز ناخالصی دادم

کتی سلام؛
من هم هنوز به اووون درجه از اجتهاد نرسیدم، بخشیدم اما باهاشون رابطه ندارم!البته من اهل قطع کردن ارتباط نیستم فقط کم کم فاصله می گیرم و فاصله رو حفظ می کنم اونم به این معنی نیست که از طرف مقابل دلگیرم و قراره ببخشم، وقتی فاصله می گیرم یعنی که ما دیدگاهمون متفاوته اونم از زمین تا آسمون!
اما اون دسته ای که همه چی رو گذاشتن پشت سرشون و رفتن، خب برن! من جلوشونو نمی گیرم اما دلگیر شده ام یه روزی و الان دیگه نیستم! همین!

مهرنوش سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 10:32 http://khurshidejavedan.blogsky.com

بخشیدن واقعا مثل جون دادن میمونه.
هرچه اون کاری ک درحقت انجام دادن بدتر باشه شدت جون دادن برای بخشیدنش هم دردناکتر و سختتره..ولی بخشیدن خونه..آرامش برای قلب خودته

مث رد شدن از قیف!

نیسا دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 15:26 http://nisa.blogsky.com/

منم همه ی آدم های بی معرفت زندگیم را بخشیدم. بخشیدن حس خوبی داره. هر چند گاهی به وسیله اون شخص کل زندیگت بهم ریخته و روزهای خیلی بدی سپری کردی ولی بخشیدنش خیلی لذت بخشه. در واقع رها کردن خودمونه از اون آدم. و احساس سبکی کردن .

تو خیلی مهربونی،!
من احساس لذت ندارم اما دیگه اذیت نمیشم از رفتارهای عجیب و غریب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.